روش های به کار گرفته شده در تحقیقات بخش بندی به دو طبقه پرایر یا کلاستر تقسیم می شوند. تفاوت این دو را ویند(1978) اینگونه بیان می کند:
هنگامی که محقق تعداد و نوع بخش ها را از پیش تعیین کند، روش پرایر را بکار گرفته است. در این مدل، مدیر یا محقق بر مبنای متغیرهای از پیش تعیین شده از قبیل وفاداری، میزان خرید و یا هر متغیر دیگری مشتریان را گروهبندی می کند. از نتایج تحقیق، اندازه تخمینی آن بخش از بازار، خصوصیات جمعیت شناختی، روان شناختی و هر ویژگی وابسته دیگری حاصل می گردد. به بیان دیگر در این روش محقق از پیش، مبنای بخش بندی و تعداد خوشه ها را تعیین می کند. علی رغم عمومیت روش پرایر این روش از جنبه های مختلف مورد انتقاد محققین بسیاری قرار گرفته است. به عنوان مثال، اسپید و اسمیت(1992) قابلیت اندازه گیری و قابل توجیه بودن را از جمله مشکلاتی می دانند که اغلب در این تحقیقات مشاهده می گردد.
از آنجایی که این گونه مطالعات تنها خصوصیات بخش انتخاب شده را مورد بررسی قرار می دهند، به ندرت سعی در بررسی سودآوری و یا اندازه بخش خاص در مقایسه با باقی مانده بازار دارد. تحقیقات دیگری که در ادامه این تحقیق صورت می پذیرد از اهمیت خاصی در جهت حمایت از فعالیت های مورد نظر شرکت در بخش انتخاب شده برخوردار است. به علاوه مشکلات بنیادین که در روش بخش بندی پرایر مشاهده می گردد آن است که ارتباط منسجمی بین بخش های انتخاب شده توسط محقق و رفتار خرید برقرار نیست. برای برطرف کردن این نقیضه محققین از روش کلاستر استفاده می کنند. در این روش، یک جمعیت ناهمگون مورد پیمایش قرار گرفته و مشتریان بر مبنای الگوهای پاسخ یکسان طبقه بندی می گردند به عنوان مثال، اندرسون، کوکس و فلاچر در سال 1976 از تحلیل دترمینال صفت کیفی و روش خوشه بندی میانگین K استفاده و دو گروه کاملا متضاد از مشتریان را شناسایی کردند.